پدر گواردیولا داستان یک خانواده را روایت میکند که وقوع یک حادثه موجب دگرگونی روابطشان در زندگی شده و سرنوشت مسیری از جنس متفاوت برایشان رقم میخورد...
امیر با بازی امیر جعفری در حال خودکشی در مترو است که سوفی با بازی به آفرید غفاریان با طرح یک سؤال او را از این کار منع میکند. سوفی با داستانهای خیالی دربارهٔ زندگی خود قصد دارد فکر خودکشی را از سر امیر بیرون کند. غافل از این که امیر هم دربارهٔ زندگی اش فقط تخیلاتی را برای سوفی نقل میکند. سوفی امیر را به یک گردش یک روزه دعوت میکند و …
در منطقه ای نزدیک البرز و زندان قزل حصار، یک آبادی وجود دارد که مختص فقیران و آشغال جمع کنها و افراد به شدت گیر افتاده در تمکن مالی است. شکور، شاهین، شهره و شهروز به همراه پدر و مادرشان، در این آبادی زندگی میکنند. خشونتهای جامعه و مسائل جمعی مواد مخدر به طوری این خانواده را تحتالشعاع قرار دادهاست که این خانواده از هم میپاشد. همچنین جنایتها و جرمهایی در دنیای این افراد رخ میدهد …
صابر (پژمان جمشیدی) و مرتضی (محسن کیایی) دو پسرخاله هستند که در عرصهٔ دزدی فعالیت دارند و با تحویل گرفتن یک جعبه که پدر صابر (فرید سجادی حسینی) از مهتاب (رعنا آزادی ور) میدزدد وارد دردسر میشوند و مجبور به پنهان کردن آن میشوند و مهتاب و برادرش پدر صابر را میکشند و صابر و مرتضی برای مراسم تدفین پدر صابر به شهرستان میآیند ولی بعد از ۱۰ روز به تهران برمی گردند و متوجه وجود مهتاب میشوند و...
بهرام فرزانه نویسندهای است که مدتهاست نمیتواند داستان بنویسد. ناگهان بر اثر یک تصادف اتومبیل، آهنگی در ذهنش تکرار میشود که او را به رقص میآورد. همین اتفاق شوق نوشتن را در او برمیانگیزد.
احساس می کنم همیشه توی زندگیم لبه یه پرتگاه ایستادم، دوست دارم بپرم پایین ولی هیچ وقت جرات این کارو نداشتم، کاش می شد برگردم به عقب تا یه چیزایی رو بشه درست کنم ولی افسوس که دیگه غیرممکنه.
بهمن و احد یک تولیدی ورشکسته لباس در پلاسکو دارند. احد میخواهد با لادن ازدواج کند اما پدر لادن مخالف است. شبی لادن با پدرش درگیر میشود و از خانه فرار میکند و پیش احد میرود احد او را در تولیدی مخفی میکند و در را میبندد و همراه بهمن به دنبال جور کردن پول میروند فردای آن شب پلاسکو آتش میگیرد و…
ژوبین باید از لس آنجلس به تهران سفر کند تا مادربزرگش را ببیند. ولی او تا حالا ایران نبوده است. او در سفر با شخصی به نام ژان آشنا می شود. ژوبین و ژان به خانه مادربزرگ ژوبین می روند. ژوبین در فردا آن روز با آیدا ملاقات می کند. ژان می گوید که داماد ژیان است و دنبال بسته از پدرزن خود می گردد. ژوبین، آیدا و ژان به دنبال آن می گردند ولی....
دکتر کاوه نریمان در هنگام رانندگی با یک موتورسیکلت که خانواده ای سوار آن بوده تصادف میکند و ظاهراً مشکلی برای هیچ یک از اعضای خانواده پیش نمیآید. اما فردای آن روز او در محل کارش، یعنی پزشکی قانونی، با جسد پسر همان خانواده روبهرو میشود اما از رویارویی با خانواده متوفی خودداری می کند تا متوجه دلیل اصلی مرگ پسر شود…
ملیحه، دختری جوان و پر شور است که در خانوادهای متعصب و افراطی بزرگ شده، عاشق جوانی به نام سیامک میشود و بر خلاف نظر خانواده که معتقدند این جوان متناسب با دخترشان و خانواده شان نیست با او ازدواج میکند و بعد از ازدواج کم کم متوجه می شود که سیامک دچار نوعی حس شک و تردید است و مدام ملیحه را کتک میزند و هیچ حمایتی نیز از جانب خانوادهاش دریافت نمیکند و ...